کدها قابل برگشت نیستند. لطفا در خرید خود دقت کنید
کد ها به ایمیل شما که در هنگام ثبت نام استفاده کرده اید، ارسال می شود
به منطقه کد بازی توجه کنید (برای فعال سازی در حساب خود باید از VPN منطقه استفاده کنید)
نحوه فعال سازی این محصول
دستورالعمل های فعال سازی کامپیوتر
* مرورگر VPN را نصب کنید <
* وارد افزونه می شویم و به VPN منطقه ای که بازی خریداری شده است (آرژانتین) وصل می شویم <<
* مرورگر را باز کنید و به وب سایت مایکروسافت www.microsoft.com <<<
وارد حساب کاربری که بازی را به آن فعال خواهیم کرد وارد شوید و لینک را دنبال کنید
https://redeem.microsoft.com
(یا روی عکس پروفایل خود کلیک کنید، سپس روی … “سه نقطه” کلیک کنید و “Redeem code” را انتخاب کنید)
* در فیلد، کلید بازی به دست آمده را وارد کرده و روی «بعدی» کلیک کنید. آماده! بازی با موفقیت فعال شد <<<<
(درباره بازی)
همیشه یک چیز در دنیای بازیهای ویدیویی واقعیت داشته و آن هم اینکه ثبت یک موفقیت، کار بسیار دشواری است اما تکرار این موفقیت به مراتب از این هم سختتر است. البته شاید گفتن چنین چیزی در مورد مجموعهای مثل بتلفیلد، خیلی هم درست نباشد چرا که در طول تاریخچه طولانی که این مجموعه داشته، همیشه شاهد نسخههایی بودهایم که به معنی واقعی کلمه فراموشنشدنی بودند و از حیث داستانی یا از حیث بهتصویر کشیدن نبردهای چندنفره، فوقالعاده ظاهر شدند و البته این وسط مثل هر مجموعه بازی دیگری، نسخههای ضعیفتر هم حضور داشتهاند. اما خب حتی اگر قسمتهای قدیمیتر را هم کنار بگذاریم، گفتن این حرف که دایس در Battlefield 1 یک تجربه جدید از سری بتلفیلد ارائه کرد حرف اشتباهی نیست؛ جدید از این نظر که دایس در این نسخه دوباره استانداردهای همیشگی خودش را بهنوعی از نو تعریف کرد و در همان فرمت آشنای همیشگی، یک تجربه نو پدید آورد؛ تجربهای که البته بخشی از تازه بودنش را هم مدیون دورانی از تاریخ بود که در آن جریان داشت چرا که پیش از این کمتر بازی بزرگی بهسراغ جنگ جهانی اول رفته بود و به همین دلیل بتلفیلد ۱، یک کانسپت و ایده کاملا جدید داشت که دایس هم به بهترین شکل آن را عملی و اجرایی کرد.
اما خب با دانستن این نکته، به نسخه جدید سری میرسیم؛ Battlefield V که برخلاف پیشبینیهای اولیهمان که انتظار داشتیم در دوران نبرد ویتنام یا حتی نبردی خیالی در آینده جریان داشته باشد و باز هم شاهد ایده و فضایی نو باشیم، ما را به بحبوحه جنگ جهانی دوم میبرد؛ جنگی بینهایت تاثیرگذار در تاریخ بشریت که البته بارها و بارها در مدیومهای مختلف بهتصویر کشیده شده است و همین هم تا حدودی ما را نگران میکرد که مبادا ساخته جدید دایس، درگیر یک نوع تکرار شود و به دلیل پرداختن سناریوهایی که قبلا بارها در بازیهای دیگر تجربهشان کردهایم پس از مدتی مخاطبش را خسته کند. اما اینکه آیا بازی چنین مشکلاتی دارد یا در کل کیفیت آن در چه سطحی است، مواردی هستند که در ادامه بررسی مفصل از آنها خواهیم گفت اما پیش از صحبت کردن در این مورد، دعوت میکنیم تا ابتدا بررسی ویدیویی بازی را تماشا کنید تا در ادامه بیشتر از جدیدترین اثر دایس صحبت کنیم:
یکی از مواردی که در زمان رونمایی از Battlefield V خوشحالی و جیغ و هورای طرفداران را در پی داشت، تایید وجود بخش داستانی در بازی بود. درست است که نسخه قبلی بتلفیلد چندان بخش داستانی غنی و فوقالعادهای نداشت و کلا این سری به جز در برخی نسخهها مثل Bad Company 2 خیلی بخش داستانی فراموشنشدنی نداشته است، اما مخصوصا پس از حذف شدن قسمت داستانی از رقیب دیرینه یعنی کالاف دیوتی، وجود چنین قسمتی یک برگ برنده برای Battlefield V بهشمار میرفت. فرمت بخش داستانی بازی که با نام War Stories شناخته میشود، دقیقا مثل بتلفیلد ۱ است و در آن شاهد چهار ماموریت کلی هستیم که هرکدام از آنها مربوط به شخصیتی متفاوت میشوند و کاملا هم متمایز از هم هستند. البته از این چهار مورد، فعلا سه مورد در دسترس قرار دارند و چهارمین ماموریت چند روز دیگر در دسترس قرار خواهد گرفت که کلا این مورد و آماده نبودن برخی قسمتهای بازی، اتفاقی عادی در بتلفیلد V است.
بخش داستانی Battlefield V، متاسفانه به جمع همان نسخههایی از سری اضافه میشود که در این قسمت وضعیت خیلی خوبی ندارند. وقتی از دور به ایدههای دایس برای بخش داستانی نگاه کنیم، قطعا مجذوب آنها خواهیم شد؛ چرا که این استودیو به جای اینکه دوباره ما را به نبردهایی مثل استالینگراد یا D-Day ببرد، تصمیم گرفته تا به ماموریتهایی از جنگ جهانی دوم بپردازد که مثل گفته یکی از شخصیتهای حاضر در بازی، در کمتر کتاب تاریخی میتوان ردی از آنها پیدا کرد ولی این اصلا به معنی مهم نبودن آنها نیست. در اولین ماموریت داستانی، دایس ماجراهای دو شخصیتی را بهتصویر میکشد که در محیطهای صحرایی آفریقا مشغول تخریب پایگاهها و مواضع دشمن هستند و در پایان هم به شکلی قهرمانانه، دونفره در برابر لشکری از نیروهای پیادهنظام و زرهی دشمن ایستادگی میکنند. مفهوم غالب این قسمت از بازی رابطه دوستی بین فرمانده و سرباز است؛ رابطهای که بهموجب آن سرباز در ازای شرکت در این عملیات از زندان آزاد شده و حال باید خودش را به فرمانده ثابت کند. اما در بخش دوم، بازی ما را مناطق کوهستانی و برفی نروژ میبرد؛ جایی که با دختری به اسم سولوه همراه میشویم تا مانع از ساخت سلاحی مخوف توسط آلمانها شویم و مفهوم اصلی این بخش از بازی هم رابطه و عشق مادر و فرزندی و همچنین بهتصویر کشیدن نقش پررنگ زنان در جنگ جهانی دوم است.
در نهایت سومین قسمت از بخش داستانی بازی هم ما را با سربازی به اسم سیسه آشنا میکند؛ سربازی اصالتا اهل سنگال و سیاهپوست که برای ارتش فرانسه میجنگدد و دایس سعی دارد تا با محوریت او، نژاد پرستی را مورد انتقاد قرار بدهد. وقتی به این ایدهها نگاه میکنیم، هرکدام جذابیت خاص خود را دارند و از آن مهمتر اینکه کاملا پتانسیل این را دارند که به روایتی تاثیرگذار تبدیل شوند. اما آیا این ایدهها در اجرا هم همینقدر قوی هستند؟ متاسفانه باید با یک «نه» خیلی محکم به این سوال جواب بدهم. سازندگان Battlefield V برای بخش داستانی بازی، کانسپتهایی انتخاب کردهاند که میتوانستند به بهترین شکل از طریق آنها داستان تعریف کنند اما پس از تمام کردن تجربه کوتاه و نهایتا ۳-۴ ساعته بخش داستانی بازی، این حس به مخاطب دست میدهد که انگار این استودیو بخش داستانی بازی را در آخرین دقایق و با نهایت عجله ساخته است و به همین دلیل خیلی سرسری از آن رد شده و صرفا مفاهیمی را که در ذهن داشته، در سرراستترین و مستقیمترین شکل ممکن به مخاطب منتقل کرده است. جدا از این سازندگان حتی شخصیتپردازی درستی هم در این قسمت از بازی نداشتهاند و در نتیجه شاهد کاراکترهایی کاملا تکبعدی هستیم که باورهایشان را با بلندترین صدای ممکن فریاد میزنند و لزوما یک سری قهرمان بیعیب و نقص هستند. (البته این بیعیب و نقص بودن تا حدودی در مورد کاراکتر اولین بخش داستانی بازی صدق نمیکند!).
البته با وجود همه این مشکلات، دایس خلاقیتهای جدیدی را هم در بخش داستانی بازی ارائه کرده است. برای مثال در برخی از مراحل بازی، خبری از روند خطی آشنا و همیشگی مراحل سری بتلفیلد نیست و آزادیعمل بیشتری به بازیکن داده میشود. در این مراحل بازی چند ماموریت مختلف برایتان در نظر میگیرد و این شما هستید که میتوانید به ترتیب دلخواه آنها را به سرانجام برسانید و حتی از وسائلی مثل ماشینها یا هواپیماهایی که شاید در نقشه موجود باشند برای پیشبرد مراحل به شکل دلخواهتان استفاده کنید. این شاید اصلیترین نقطه قوت بخش داستانی بازی باشد که میتواند آن را تا حدودی از یکنواختی خارج کند؛ چرا که به جز در این نوع مراحل، روند بخش داستانی صرفا به رفتن از نقطه A به B و نهایتا منفجر کردن یک قسمت خاص یا دفاع کردن از آن خلاصه میشود و اتفاق جدید یا ماموریتی خیلی متفاوت را در بازی شاهد نیستیم. به اینها باید باگهای متعدد موجود را هم اضافه کنیم؛ باگهایی مثل گیر کردن اسلحه روی حالت ریلود کردن یا به هم ریختن فیزیک جسد سربازان و پرشهای عجیب و غریب آنها! همچنین هوش مصنوعی بازی هم خیلی تعریفی ندارد و اصلیترین مشکل آن، الگوریتمهای بسیار محدودی است که دایس برای سربازان تعریف کرده است؛ الگوریتمهایی که بهموجب آنها، گاهی شاهد هستیم که سربازان پس از مشاهده شما، صرفا در یک منطقه خاص رژه میروند یا به موجب این محدودیتها، امکان پیشروی از یک نقطه به بعد را ندارند و در نتیجه میتوانید از آنها فاصله بگیرید و بدون اینکه مزاحمتی برایتان داشته باشند، یک به یکشان را از پا دربیاورید.
وقتی همه این موارد را کنار هم قرار میدهیم، این نتیجهگیری حاصل میشود که دایس در ارائه یک تجربه داستانی جذاب در بازی موفق ظاهر نشده و این بخش بیشتر حس و حالی شبیه به یک قسمت تمرینی دارد که در آن میتوانید با اسلحههای بازی آشنا شوید و حتی مفاهیمی مثل تصرف یک نقطه را که در بخش چندنفره بهدردتان میخورد، یاد بگیرید. پس اگر با هدف تجربه یک بخش داستانی طولانی، هیجانانگیز و دوستداشتنی به سراغ Battlefield V بروید، به احتمال خیلی زیاد ناامید خواهید شد و این بازی چه با استانداردهای بازیهای تکنفره موفق همسبک و چه حتی با استانداردهای نسخههایی از همین مجموعه که بخش داستانی موفقی داشتهاند، در این زمینه چیزی برای ارائه کردن ندارد.
اما خب هنوز برای ناامید شدن از Battlefield V بهاستناد این توضیحات خیلی زود است و این بازی، یک بخش بسیار جذاب در قالب قسمت چندنفره دارد که اصلا فقط به خاطر آن هم که شده طرفداران بازیهای شوتر نباید این بازی را از دست بدهند. در واقع بخشهای داستانی و چندنفره Battlefield V، مثل دو برادری هستند که هر دو از والدینی مشترک بهره میبرند اما یکی از آنها فرزند ناخلف و دیگری باعث افتخار خانواده است! در نتیجه هرچقدر که بخش داستانی بازی من را ناامید کرد، بخش چندنفره برایم هیجانانگیز بود و باعث شد تا حتی پس از ساعتهای طولانی تجربه این بخش هم از آن خسته نشوم و برای پیشرفت بیشتر و رسیدن به مواردی مثل سلاح و آیتمهای جدیدتر، دوباره در آینده هم ساعتهای طولانی را صرف بازی کنم.
راستش را بخواهید، پس از انتشار نسخه بتای Battlefield V و تجربهای که از آن داشتم، یک سری مشکلات بازی غیر قابل چشمپوشی بودند؛ اولا گیمپلی در کل تفاوت زیادی با نسخه قبلی داشت و ثانیا المانهایی مثل مهمات محدود، روشنایی بیش از حد محیطها که پیدا کردن دشمن را سخت و حتی در برخی مناطق غیرممکن میکرد و همچنین وجود انواع و اقسام باگها و قطع شدنهای ناگهانی سرور بازی مواردی بودند که باعث میشدند تا با کمی نگرانی به سراغ نسخه اصلی بروم. اما خبر خوب این که دایس از فرصت موجود پس از نسخه بتا، برای رفع بسیاری از این مشکلات استفاده کرده و با استفاده از بازخوردهای بازیکنان بسیاری از این موارد را بهبود بخشیده است. برای مثل مشکل کمبود یا محدودیت مهمات دیگر کمتر در بازی حس میشود و مشکل مربوط به روشنایی آزاردهنده هم تا حدود خیلی زیادی رفع شده است و راحتتر میتوان دشمنان را در محیطهای بازی رصد کرد و حتی مواردی مثل امکان نشانهگذاری دشمنان هم به بازی برگشته است و برخلاف نسخه بتا، کشته شدن دشمنان توسط شما هم نشانگر واضحتری دارد. همچنین با اینکه هنوز هم باگهایی در بازی وجود دارند، اما این مورد هم بهبود زیادی نسبت به نسخه بتا پیدا کرده است و از همه اینها مهمتر، دیگر خبری از سرورهای بد یا قطعیهای گاه و بیگاه نیست و حتی سیستم Matchmaking بازی هم چه در مقایسه با نسخه بتا و چه در مقایسه با بتلفیلد ۱، وضعیت بسیار بهتری پیدا کرده و شاهد کیفیت خوبی در این زمینه هستیم.
از بحثهای فنیتر که بگذریم، مهمترین مورد در رابطه با بازی و بخش چندنفره آن بحث محتوا است. درست است که دایس حتی با وجود به تعویق انداختن یک ماهه انتشار بازی هنوز هم بازی را در برخی بخشها ناقص منتشر کرده و برای مثال یکی از ماموریتهای داستانی آن، قسمت Tides of War یا حتی حالت بتل رویال بازی فعلا در دسترس نیستند و در آینده به بازی اضافه خواهند شد، ولی خب صرفا بخش چندنفره بازی از نظر محتوا شرایط بدی ندارد. حالتهای بازی متنوع و همیشگی سری بتلفیلد، در این نسخه هم برگشتهاند و به شکلی جذاب در اختیار مخاطب قرار گرفتهاند. حالتی مثل Conquest که یکی از امضاهای اصلی سری بهحساب میآید، شما را وارد نبردی ۶۴ نفره در نقشههای بزرگ بازی میکند که در آن جدا از مهارتهای سربازان، وسائل و تجهیزاتی مثل تانک و هواپیما هم تاثیر خودشان را بر بازی میگذارند. حالت Conquest البته تغییری هم نسبت به گذشته داشته و در حالی که قبلا تیمها کارشان را با امتیاز صفر آغاز میکردند و برنده تیمی بود که میتوانست با تصرف تعداد نقاط بیشتری روی نقشه به امتیاز خاصی برسد، در این نسخه بازی روندی برعکس دارد و تیمها کارشان را با امتیازی خاص آغاز میکند و تیمی که زودتر امتیازش به صفر برسد بازنده بازی خواهد بود.
اما اگر دلتان تجربهای میخواهد که در آن خبری از تجهیزات زرهی و هوایی نباشد، میتوانید به سراغ حالتهایی چون Domination یا Team Death Match بروید که به ترتیب محوریت آنها تصرف نقاط در کنار کشتن نیروهای دشمن و صرفا کشتن نیروهای تیم رقیب است و تمرکز اصلی آنها روی نبرد با سربازان قرار دارد و به همین دلیل هم تجربیاتی به مراتب سریعتر هستند. بتلفیلد V البته حالتهای دیگری مثل Breakthrough هم دارد که شما را در قالب تیمهای مدافع و مهاجم قرار میدهد که این حالت هم در اجرا جذاب و سرگرمکننده است. اما حالتی از بازی که دوست دارم کمی بیشتر در مورد آن صحبت کنیم، Grand Operation است؛ حالتی که در بتلفیلد ۱ دایس پس از انتشار محتویات مختلف، توانست آن را به یکی از رُکنهای اصلی بازی تبدیل کند و این قضیه در رابطه با این حالت در بتلفیلد V هم صادق است. در گرند آپریشن شاهد بهتصویر کشیده شدن نبردهایی از جنگ جهانی دوم هستیم که در طول چند روزِ درون بازی صورت میگیرند و در هر نبرد هر تیم اهداف خاصی برای حمله کردن یا دفاع دارد. چیزی که گرند آپریشن را از دیگر حالتهای بازی مثل کانکوئست متمایز میکند، داشتن حس و حالی حماسیتر و واقعیتر است. در حالی که در حالتهای دیگر، بازیکن احساس میکند که در حال تجربه کردن یک بازی ویدیویی است، گرند آپریشین چیزی شبیه به شبیهساز حضور در یک نبرد واقعی از جنگ جهانی دوم است که در آن لحظهها و تک تک شلیکها تاثیرگذار هستند. چه در این بخش یک سرباز اسالت باشید و دشمنان را از پا دربیاورید و چه یک مدیک باشید که مشغول درمان و احیای همتیمیها است، حس خواهید کرد که شما هم نقش مهمی در این نبرد ایفا میکند و تاثیر بازیتان را روی عملکرد کلی تیم عینا مشاهده میکنید.
به بیان دیگر، گردن آپریشن حس و حالی شبیه به مراحل فراموشنشدنی بازیهایی مثل Call of Duty 2 یا نسخههای قدیمیتر Medal of Honor دارد؛ مراحلی که در آنها نقش یک قهرمان را در نبردهای جنگ جهانی دوم ایفا میکردیم و خب تفاوت واضح گرند آپریشن با این مراحل، در این است که همتیمیها و دشمنان شما را بازیکنانی واقعی تشکیل میدهند و در نتیجه خبری از مشکلات هوش مصنوعی هم نیست و میتوان یک جنگ تمامعیار را تجربه کرد. دایس هرچقدر که در بخش داستانی در ارائه کردن تصویری جذاب از جنگ جهانی دوم بازمانده، در گرند آپریشن این نقص را جبران کرده و توانسته چند نمونه از نبردهای این جنگ بزرگ را به شکلی عالی و تمامکمال در بازیاش شبیهسازی کند. در نظر داشته باشید که قرار است در آینده نقشهها و در نتیجه گرند آپریشنهای بیشتری هم به بازی اضافه شوند و طبیعتا این قسمت تا پایان عمر بتلفیلد V محبوب و جذاب باقی خواهد ماند.
اما جدا از حالتهای بازی، بتلفیلد V در زمینه نقشهها هم وضعیت مطلوبی دارد. نقشههای بازی از نظر بصری به شکل مناسبی متفاوت از هم هستند و برای مثال در روتردام شاهد محیطی شهری با معماری خاص اروپایی هستیم و از آن طرف در نقشههای مربوط به نروژ امکان نبرد در مناطق برفی و کوهستانی را بهدست میآوریم. همین عاملی است که باعث میشود تا در طولانیمدت، محیطهای بازی یکنواخت نشوند؛ مخصوصا که گاهی در روز و گاهی در شب در این نقشهها مشغول نبرد میشویم و اینها هم تاثیر خاص خودشان را روی متنوعتر کردن بازی دارند. اما جدا از جنبه بصری، نقشههای بازی تا حدود زیادی بالانس هم هستند و در حالتهایی مثل Conquest، Domination یا حتی Grand Operation که هدف تصرف نقاط روی نقشه است، این موضوع بالانس بودن به چشم میآید. البته در گرند آپریشن، هنوز هم دفاع کردن تا حدودی راحتتر از حمله کردن است ولی این موضوع خیلی ربطی به طراحی نقشهها ندارد و بیشتر به ماهیت این حالت مربوط میشود. در نهایت توجه به این نکته هم لازم است که سازندگان در طراحی نقشههای بازی، به همه کلاسها توجه داشتهاند؛ در نتیجه چه یک اسنایپر باشید و چه یک مدیک، اسالت یا ساپورت، این امکان را خواهید داشت تا به سبک بازی خاص کلاس خودتان از بازی لذت ببرید و هیچ کدام از نقشههای بازی مثلا چنین شرایطی ندارند که فقط برای اسنایپرها مناسب باشند و سایر کلاسها به راحتی طعمه تکتیراندازها شوند.
از کلاسها صحبت کردیم و اصلا، یکی از تفاوتهای اصلی بتلفیلد V با نسخه قبلی به همین کلاسها مربوط میشود؛ جایی که این بار دایس تصمیم گرفته تا به جای طراحی کلاسهایی کاملا متمایز از هم، برخی از قابلیتها را بین کلاسها بهاشتراک بگذارد. در نتیجه مثلا فرقی نمیکند که یک مدیک باشید یا یک اسالت و در هر حالت قادر خواهید بود سایر اعضای اسکواد چهارنفرهتان را پس از مرگ احیا کنید. با این حال مدیکها این کار را سریعتر انجام میدهند و قابلیتهای دیگری هم دارند که سایر کلاسها از آنها بیبهره هستند. جدا از این هر کلاس، خودش زیر شاخههایی دارد که پس از رسیدن به سطحی خاص از همان کلاس، میتوانید آنها را انتخاب کنید. هر زیر شاخه قابلیتهای منحصربهفردی در اختیارتان قرار میدهد و این تغییر موجب شده تا بازیکنان پیش از بیش این آزادیعمل را داشته باشند که بتوانند بتلفیلد را به سبک واقعا دلخواه خودشان تجربه کنند. درست است که شبیه بودن کلاسها به هم شاید در ابتدا جالب بهنظر نرسد، اما این قضیه واقعا روی تعادل بازی تاثیر خوبی گذاشته است. در گذشته وقتی شما یک اسکواد تشکیل میدادید، لازم بود که یک مدیک در تیمتان داشته باشید و از طرفی مدیکها هم اسلحههای خیلی خوبی نداشتند و تقریبا در بستههای الحاقی آخر بتلفیلد ۱ بود که کمی وضعیت سلاحهای این کلاس بهتر شد. در نتیجه یکی از اعضا باید قید مبارزه کردن را میزد و صرفا تمرکز را روی وظایف مدیک میگذاشت. اما در بتلفیلد V این مساله وضعیت بهتری پیدا کرده و اولا همه کلاسها سلاحهای خوبی دارند و ثانیا مثلا این امکان که سایر کلاسها هم امکان احیای اعضای اسکواد را دارند، باعث میشود تا اگر کسی علاقهای به بازی کردن در نقش مدیک را نداشت مجبور به این کار نشود. اما خب در مجموع بتلفیلد V هنوز هم تجربهای است که برای لذت بردن بینهایت از آن، حتما باید تیمی هماهنگ داشته باشید و اگر وارد یک بازی تصادفی شوید که در آن هریک از اعضای اسکواد هدف شخصی خودشان را دنبال میکنند، شاید کمی به تجربهتان از بازی ضربه بخورد.
دایس از همان ابتدا، بتلفیلد V را به عنوان اثری معرفی کرد که قرار است برنامههای طولانیمدتی برایش داشته باشد. به همین دلیل هم اعلام شد که تمام محتویات پس از انتشار بازی رایگان خواهند بود تا کاربران بازی به چند دسته تقسیم نشوند. خب توجه سازندگان به این قضیه، در بازی کاملا دیده میشود و سیستم پیشرفتی که در بتلفیلد V قرار گرفته، آن را به اثری تبدیل میکند که میتوان برای مدت زمان طولانی از بازی کردنش لذت برد. درست مثل نسخه قبل، هم سطح کلی شما در بازی پیشرفت میکند و هم هرچه بیشتر از یک کلاس استفاده کنید، سطح آن بالاتر خواهد رفت. این بالاتر رفتن سطحها، هرکدام پاداشهایی برای شما دارند و برای مثال با بهتر شدن سطح میتوانید به سلاحهای جدیدتر دسترسی داشته باشید، نقشهای جدیدی برای هر کلاس انتخاب کنید و گزینههای شخصیسازی بیشتری بهدست بیاورید. همه اینها بهنوبه خودشان ارزش وقت گذاشتن برای بازی را دارند و گزینههای شخصیسازی متنوعی که بازی در اختیار بازیکنان قرار میدهد، باعث میشوند تا حتی برای ساخت ظاهری منحصربهفرد، چه از حیث ظاهر خود سربازتان و چه از حیث ظاهر اسلحه و تجهیزاتتان هم که شده به بیشتر بازی کردن بازی ترغیب شوید.
در مجموع هرچقدر که بخش داستانی بتلفیلد V سطحی و مشکلدار است، بخش چندنفره آن تجربهای بینهایت رقابتی و هیجانانگیز ارائه میدهد. بله درست است که هنوز باید آپدیتهای بیشتری برای بالانس شدن هرچه بیشتر این بخش منتشر و برخی سلاحهای بازی کمی ضعیفتر شوند یا شاهد رفع شدن باگهای جزئی موجود باشیم، اما به عنوان یک تجربه کلی بازی کردن بخش چندنفره بازی واقعا لذتبخش است و آنقدر میتواند دقایقی پیشبینینشده و غیرمنتظره برایتان رقم بزند که حس کنید واقعا مشغول جنگیدن در یکی از جبهههای جنگ جهانی دوم هستید و هر لحظه ممکن است اتفاق جدیدی برایتان رخ بدهد. یک اقدام قابل تحسین دیگر از جانب دایس، این است که اولا به بازخوردهای دریافتی از بازیکنان پس از نسخه بتا احترام زیادی گذاشته و مشکلات موجود را در تا حد زیادی حل کرده و ثانیا، روی نقشههایی از جنگ جهانی دوم تمرکز داشته که قبلا نمونهشان را در بازی دیگری ندیدهایم و در نتیجه بتلفیلد V به تجربهای جدید در بین بازیهای جنگ جهانی دوم محور تبدیل شده است. اینها در ترکیب با گانپلی نرم و روان بازی و تنوع بالای سلاحهای موجود برای هر کلاس در مجموع به اثری ختم شدهاند که وقت گذراندن، کشتن دشمنان و تصرف نقاط مختلف نقشه در آن همگی لذتبخش هستند.
فراستبایت چند سالی است که موتور بازیهای بزرگ الکترونیک آرتز است و با اینکه معمولا باگهای گرافیکی در این بازیها دیده میشوند، اما در زمینه جلوههای بصری نمیتوان از قدرت بالای این موتور در خلق مناظری بسیار طبیعی و واقعگرایانه چشمپوشی کرد. این قضیه در رابطه با Battlefield 5 هم صادق است. البته زمانی که بتلفیلد ۱ منتشر شد، گرافیک بازی بسیار فوقالعاده به نظر میرسید و خب چنین حسی در رابطه با بتلفیلد V القا نمیشود؛ چرا که قبلا هم چنین گرافیکی را دیدهایم و با یک بازی انقلابی از این حیث طرف نیستیم اما خب این اصلا به معنی ضعیف بودن گرافیک بازی نیست و برعکس بازی از این نظر شرایط خیلی خوبی دارد. البته در برخی جنبهها مثل طراحی ظاهر سربازان، شاهد مشکلات و نقصهایی هستیم ولی در نقطه مقابل طراحی محیطها واقعا عالی است. از شفقهای قطبی که در نقشههای نروژ بازی دیده میشوند گرفته تا مناطق سنگی نقشههای آفریقا، هرکدام بهنوبه خود زیبا و چشمنواز هستند و قدرت فراستبایت را در ارائه گرافیکی زیبا بهرخ میکشند. بازی حتی از نظر فیزیک و تخریبپذیری محیط هم در سطح مطلوبی دارد و بارها در طول تجربه آن شاهد فروریختن ساختمانها یا بناهای سنگی خواهید بود و با اینکه گاهی فیزیک بازی دچار باگ میشود و شکلی غیرطبیعی به خود میگیرد، اما در مجموع تخریبپذیریها سطح مطلوبی دارند. همچنین در طول تجربهای که از بازی داشتم، حتی در شلوغترین صحنهها هم روی پلیاستیشن ۴ خبری از افت فریم نیست و همهچیز در بهینهترین حالت ممکن اجرا میشود.
آخرین مورد قابلذکر در رابطه با بتلفیلد V هم جلوههای صوتی آن است؛ جایی که دایس مجددا عملکرد بسیار درخشانی داشته است. موسیقیهایی که در جریان منوی بازی یا در بحبوحه دقایق پایانی نبردها پخش میشوند کاملا مناسب بازی هستند و صداگذاریها هم در طبیعیترین شکل ممکن صورت گرفتهاند. همین مساله باعث میشود تا آن اتمسفر میدان نبرد به شکلی بهتر به بازیکن منتقل شود و صدای شلیک اسلحهها، انفجار بمبها و نارنجکها و فروریختن بناها به شکلی طبیعی و واقعگرایانه کار شدهاند و به گیراتر شدن تجربه کلی بازی کمک شایانی میکنند.
در مجموع بتلفیلد V، با اینکه اصلا و ابدا تجربه بینقصی نیست اما تجربه بسیار ارزشمندی بهشمار میرود؛ تجربهای که کافی است بتوانید تیمی هماهنگ دست و پا کنید و در قالب اسکوادی یکدست به سراغش بروید تا حس و حال یک نبرد رقابتی را به بهترین شکل ممکن در بازی بچشید. اجازه بدهید دیگر اشارهای به بخش داستانی بازی نداشته باشم چرا که به حد کافی از آن صحبت کردهایم اما در بخش چندنفره، با اینکه ساخته جدید دایس به اندازه نسخه پیشین انقلابی نیست، اما هنوز هم تجربه لذتبخشی است که از این مهمتر، پتانسیل بالایی هم برای بهتر شدن در آینده دارد و قطعا با انتشار محتویات جدید و آپدیتها به یک بازی شوتر بینقص تبدیل خواهد شد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.